×
اطلاعات بیشتر باشه، مرسی برای ارائه بهترین تجربه کاربری به شما، ما از کوکی ها استفاده میکنیم

خوشا آنان که در بازار گیتی خریدار وفا بودند و هستند

برگرد و نگاه کن از من چه ساخته ای!!
ویرانه ای از پوست و استخوان...
و مشتی شعر عاشقانه
این عاقبت کسی ست که چشمان خیس تو را دید...

حســــــرت!
یعنی رو به رویــــــــم نشسته ای
و باز خیســـــی چشمـــانـــم را،
آن دستمال خشک بی احساس پاک کنـــــد
حســــــرت!
یعنی شانه هایت دوش به دوشـــــــم باشد
اما نتوانــــم از دلتنگی به آن پناه ببـــــــرم
حســــــرت!
یعنی تــــو که در عین بـــــــــودنت
داشتنت را آرزو می کنــــــــم...!
هــر کس یـا شب میمیرد یــــا روز...
مـــن اما شبانه روز
مزه مزه ميکنم
تمام لحظه های زيبايی را
که با هم تجربه کرديم
شيرينی اش
نقلِ جشنی را ماند
که عمری انتظارش
نقل هر مجلسی بود

دوشنبه 21 آبان 1391 - 9:03:02 PM

ورود مرا به خاطر بسپار
عضویت در گوهردشت
رمز عبورم را فراموش کردم